ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم سلام ------------ یادم مییاد تولد 18 سالگیم رو... احساس خیلی خاص و عجیبی داشتم.. و خب شاید هم بشه گفت همین طوره.. و... امروز، نهم آبان ماه، یکی از عزیزترین هام داره وارد مرحله ی جدیدی از زندگیش می شه! خواهرزاده ی گلی که بهخصوص چون نوه ی اول هم بود، با اومدنش حس و حال قشنگی به خانواده مون بخشید.. و شاید بچه بودن ِ ما (خاله داییهاش) هم مزید بر علت شد تا این حس قشنگ تر باشه!
فاطمه جان، تولدت مبارک باشه خاله!
انشاءالله که همیشه دلت پر از یاد خدا باشه..
بازم یه عالمه تبریک! ----------- پ.ن. [ سه شنبه 91/8/9 ] [ 1:32 صبح ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |